دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

آموخته ام ...

آموخته ام که ...
وابسته نباید شد
و این لعنتی ...
" نشدنی ترین " کاری است که
آموخته ام ...

مکان زندگی

همزمان
در دو مکان زندگی می کنم
اینجا که منم
آنجا که تویی

" مارگارت آتوود "

هامون

انسان ازآن چیزی که بسیار دوست می دارد، خود را جدا می سازد. در اوج تمنا نمی خواهد. دوست می دارد اما در عین حال می خواهد که متنفر باشد. امیدوار است، اما امیدوار است امیدوار نباشد. همواره به یاد می آورد اما می خواهد که فراموش کند.

هامون - داریوش مهرجویی

ناشناخته

عشق
آدم را به جاهای ناشناخته می برد
مثلا به ایستگاه های متروک
به خلوت زنگ زده ی واگن ها
به شهری که
فقط آن را در خواب دیده...
وقتی عاشق شدی
ادامه ی این شعر را
تو خواهی نوشت!
 
"رسول یونان"

قاب عکس

باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد
وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد

باید کسی باشد که قاب عکسمان را
در لابه لای گریه اش محکم بگیرد

پویاجمشیدی

همین حالا

نفرین به دستای پسِ پرده
به مشت های بی جهت بالا
فردا برای زندگی دیره
ای مرگ لطفی کن...همین حالا

علی بهمنی

نجاتم دادی

داشتم از این شهر میرفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی ای که رفت و غرق شد

البته... این فقط می تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم و... تو صدایم کنی

فقط می خواهم بگویم

تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی

شعر: رسول یونان

دوره ی قاجار

من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
تو پست مدرنی و مضامین دل آزار

من اهل دل و چای هل و لعل نگارم
تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار

من فلسفه ی عشقم و اشراقی محضم
تو عقلگرا چون رنه و نیچه و ادگار

من پنجره ای رو به غزل... خواجه ی شیراز
تو سخت ، پر از خشتی و مانند به دیوار

با این همه عاشق شده ام دست خودم نیست
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار

شوق زندگی

میخوام که حس بودنت ، تو رگ هام جاری بشه
میخوام که لذت داشتنت ، با خونم همراه بشه
تو برای مثل یه سایه ای ، تو کویر زندگی
عاشقت شدم من ، به همین سادگی
اگر بزاری بشم ، تمام زندگیت
نمیزارم همرات بشه ، هیچ غصه ای
نزار گم بشم تو خاطراتت لحظه ای
میخوام کنارت باشم تو مسیر زندگی
میخوام که حس بودنت ، توی روحم جاری بشه
میخوام که لذت دوست داشتنت ، با جونم نهادینه بشه
منو تنها نزار با این خاطرات لعنتی
میخوام پرواز کنم با شوق زندگی

با توام ...

آهای

با توام ...
عاشقم گر نیستی
 لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت
 هر لحظه آبم میکند