دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

شاید این عید

دیر گاهی است که افتاده ام از خویش به دور!
شاید این عید,
به دیدارِ خودم هم بروم...!

 قیصر امین پور

ما بی تو فقیر شده ایم

نبودن تو...
فقط نبودن تو نیست
نبودن خیلی چیزهاست
کلاه روی سرمان نمی‌ایستد
شعر نمی چسبد
پول در جیبمان دوام نمی آورد
نمک از نان رفته
خنکی از آب
ما بی تو فقیر شده ایم

رسول یونان

تلاش زیاد

تلاش زیادشایدنتیجه اش پیروزی نباشه! اما هرگزنتیجه اش حسرت نیست!

 Moneyball

عاشق دیوانه شدم...

خواستم عاقلانه
عاشق شوم...
رفت...
دلم...
دستانت
تصمیمم شد...
محکم گرفتمشان...!
عاشق دیوانه شدم...

نگین بلوکی

قهوه ایِ سوخته

بگذار آبی ها و قرمز ها به جنگشان برسند
من هنوز تکلیفم را
با قهوه ایِ سوخته ی ‌چشمانت روشن نکرده ام...

سحر رستگار

چه زندگی خوبی....

گذشته ای که حالمان را گرفته است!
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم!
و حالی که حالمان را بهم میزند!
چه زندگی خوبی....

دوستم داری؟

هیچوقت از کسی نپرسید "دوستم داری؟"
داشته باشه خودش میگه

موژی

شجاعت

این‌که هرروز صبح از تخت‌خواب بیرون بیای
تا هربار و هربار
با همون چیزای همیشگی روبرو بشی
واقعا
شجاعت بزرگی می‌طلبه.

چارلز بوکفسکی

عشقه، سرخک که نیست!

- من عاشقت شدم ،
 چی باعث شد این فکر رو کنی؟
- نمی تونم که بهت علامت بدم،
عشقه، سرخک که نیست!

 بدنام
آلفرد هیچکاک

اولین پیامبر زنِ

تو اولین پیامبر زنِ تاریخی
و من اولین مردِ مومن به تو
اعجاز تنت
مرا بی هیچ ثوابی
روی همین زمین
رستگار می کند ...