دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

ﺟﻌﺒﻪِ ﺟﻮﺍﻫﺮ

ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪِ ﺟﻮﺍﻫﺮ،
ﮐﻪ
ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻡ ﺩﺍﺩﻩ‌ﺍﻧﺪ.
ﻧﻤـﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﭼﮑﺎﺭ ﮐـﻨﻢ...!
 
ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ

حس شگفت انگیز

حس شگفت انگیزی است به کسی که رهایت کرده,
دیگر نه نیازی داشته باشی و نه احساسی...!

 شیمبورسکا

غرور

اینکه مغرورید
اصلا اشکالی نداره...
اینکه فکر میکنید
فقط خودتون غرور دارین...
خیلی بده

پائولو کوئلیو

من رویا می بافم!

من رویا می بافم!
تو موهایت را..
تو به موهایت گل سر جدید میبندی!
من در رویایم اتفاق جدید میسازم!
میبینی...
من و موهات و گل سرت یک جاهایی با هم مسئله داریم!

حامد نیازی

اپیزود

عشق تمام تاریخ زندگی یک زن
و تنها اپیزودی از زندگی یک مرد است!

مادام دو استائل

خانه ذهنم !

امروز را در خانه می‌ مانم و در به روی کس نمی‌گشایم ، اما بی در و پیکر است خانه ذهنم !
می‌آیند و می‌روند ،
دوستان ناموافق ...
آشنایان ناسازگار ...

 عباس کیارستمی

هیچ اتفاقی نمی‌افته

من تمام زندگیمو صبر کردم تا یه اتفاقی بیفته حالا فهمیدم که هیچ اتفاقی نمی‌افته؛ یا این که این اتفاق افتاده و درست تو اون لحظه من چشمهام رو بسته بودم.
نمی‌دونم کدوم‌ بدتره. این که از دست داده باشمش یا این که بدونم چیزی برای از دست دادن وجود نداشته...

تریسی شوالیه

آدما اشتباه می کنن

آدما اشتباه می کنن:)
منم اشتباه کردم :)
فکر کردم شوخیه وقتی میگی دوسم نداری:)
فکر می کردم اگه تلاش کنم درست میشه :)
اشتباه کردم باید می فهمیدم که با من خوشحال نیستی دیگه:)
ویه تلاش بیخود داشتم می کردم:)
من برات غریبه بودم:)
حالا امیدوارم با رفتن من همه چی درست بشه:)
امیدوارم خوشحال شی بشی همون آدم قدیمی که من میشناختمش :)
اون آدمی که هیچوقت خنده از رو لبش نمی افتاد:)
باور کن اگه می دونستم موندن من باعث شده که تو دستی دستی بازندگیت اینکارو کنی:)
وگرنه خیلی زودتر از اینا می رفتم:)

بهانه

پایان ساده اى بود،
او نمى خواست با من باشد!
اولین چیزى که دم دستش بود را، بهانه کرد، و رفت.
پاییز بهانه اش نبود،
من بودم!

ناهید صباغ

سرباز وظیفه

دو سال می گذرد, من هنوز سربازم
وظیفه ی شب و روزم, ندیده بانی توست...!

یاسر قنبرلو