من اگر عاشقانه می نویسم...! عاشقم ولی معشوق کسی نیستم....! فقط می نویسم برای او... تا بداند... در این ژرفای دل کندن ها و عادتها و هوس ها....! کسی جز او در قلب من نیست... چه باشد کنارم و چه نباشدl
تا به حال افتادن شاهتوت را دیدهای!؟ که چگونه سرخیاش را با خاک قسمت میکند؟ [هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست] من کارگرهای زیادی را دیدم از ساختمان که میافتادند شاهتوت میشدند
من می توانم روزها را بدون صحبت کردن با تو و ماهها را بدون دیدنت طی کنم اما ثانیه ای نمی گذرد که در باره ات فکر نکنم . خیالت مثل چُرت صبحگاهیست مدام با خودم می گویم
هر کجا کوچ کنم آشیانم سر این دیوار است من به دیوار تو عادت دارم! من به این سایه دیوار ارادت دارم تو به من سنگ زنی یا نزنی من هستم. تو مرا آب نده تو مرا دانه نده به خدا هیچ نخواهم. تو فقط سنگ نزن! میرنجم...!!!