دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

اگر عاشقانه می نویسم...!

من اگر عاشقانه می نویسم...!
عاشقم
ولی معشوق کسی نیستم....!
فقط می نویسم برای او...
تا بداند...
در این ژرفای دل کندن ها و عادتها و هوس ها....!
کسی جز او در قلب من نیست...
چه باشد کنارم
و
چه نباشدl

عاشق شده ای...

پرهیز از نگاه کردن
به کسی که شوق دیدنش
کلافه ات کرده،
تردید مبهمی را به یقینی روشن،
تبدیل می کند:
عاشق شده ای...

مصطفی مستور

شاه‌توت

تا به حال
افتادن شاه‌توت را دیده‌ای!؟
که چگونه سرخی‌اش را
با خاک قسمت می‌کند؟
[هیچ چیز مثل افتادن درد آور نیست]
من کارگرهای زیادی را دیدم
از ساختمان که می‌افتادند
شاه‌توت می‌شدند

«سابیر هاکا»

همه چیز خیلی راحت تمام شده بود

همه چیز خیلی راحت تمام شده بود.
 یک دعوای بیخودی
و
یک خداحافظی جدی

فریبا وفی

بی‌آنکه نباشی ...

نمی‌دانم از دلتنگی عاشق‌ترم
یا از عاشقی
دلتنگ تر!
فقط میدانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفته‌ای
بی‌آنکه نباشی ...
 عباس معروفی

“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو

“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
 
        نگه دار برای خودم
 
                            من جانم را
 
          برای شنیدنش
 
                       کنار گذاشته ام . . .

وای از این عمر

هرچه آید به سرم ، باز بگویم گذرد
وای از این عمر ،که با میگذرد ، میگذرد

" فقط پنج دقیقه دیگر "

من می توانم روزها را  بدون صحبت کردن
 با تو
 و ماهها را  بدون دیدنت طی کنم
اما ثانیه ای نمی گذرد
که  در باره ات فکر نکنم .
خیالت مثل چُرت صبحگاهیست 
مدام با خودم می گویم

 " فقط پنج دقیقه دیگر "

تو فقط سنگ نزن!

هر کجا کوچ کنم
آشیانم سر این دیوار است
 من به دیوار تو عادت دارم! من به این سایه دیوار ارادت دارم
 تو به من سنگ زنی یا نزنی من هستم.
 تو مرا آب نده تو مرا دانه نده به خدا هیچ نخواهم.
تو فقط سنگ نزن! میرنجم...!!!

درکجای این شهر شلوغ

من
عادت کرده ام
هر صبح
قبل از باز شدن چشم هایم
دوستت داشته باشم!
و برایم مهم نباشد که تو
درکجای این شهر شلوغ
به فراموش کردنم مشغول هستی!

مینا آقازاده