دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

چه بسیار عشق که از دست میرود..!

میان آنچه اندیشیده میشود و گفته نمی‌شود،
میان ‌آنچه گفته میشود و‌ اندیشیده نمی‌شود؛
چه بسیار عشق که از دست میرود..!

الکساندر ژولین

نامحرم

گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر ازین عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من، محرمی و کار تمام است..

رهی معیری

عقاید مردها

تو باید عقاید مردها را تحمل کنی.
تجربه به من ثابت کرده
که اونا به هیچ چیزی عقیده ندارن!
ولی نباید بفهمن که تو اینو می دونی ...

سامرست موام

سیزده بدر

امروز
پرکارترین روز سال است برای من.
باید, گره از تمام سبزه های این شهر باز کنم
مبادا, کسی تو را آرزو کرده باشد...!

القاعده ی طالبان

چشمهایت الجیش  القاعده ی طالبان بود و من کابل بی دفاع

ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻧﺒﺎﺵ

ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻧﺒﺎﺵ،
ﺍﺯ ﻣﺮﻏﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺩﺍﻧﻪ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ
ﻭ ﻧﺰﺩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺗﺨﻢ ﮔﺬﺍﺭﺩﻧﺪ...
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ
ﺭﻭﺯﯼ،
ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺑﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ...!

شاپرک گرفتار

شاید باورت نشود
گاهی
از شدت دلتنگی
راضی به هرچه بودن میشوم بجز خودم!!
مثلاً همین امروز
آرزو می کردم
شاپرک گرفتار
در تار عنکبوت گوشه ی اتاقت باشم
همان قدر نزدیک
همان قدر بیچاره...

هستی  دارایی

مردها

مردها نمى تونن با زنها دوست باشن، میخوان مالکشون باشن... در غیر اینصورت ولشون میکنن!

دیالوگ فیلم The Aviator

انفرادی

گر با دگران سحر کنی وای بر من
از کوی دگر گذر کنی وای بر من
چه آشوبی شوم هر دم که دل میبری از هرکس
چه جنجالی به پا کردی تو در این قلب دلواپس
چه جنجالی به پا کردی تو در این قلب دلواپس
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
انفرادی شده سلول به سلول تنم
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
انفرادی همه شب من به خیابون میزنم
خسته از حال و هوایی که به این ویرانیست

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو اما عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان با دگران وای به حال دگران
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
انفرادی شده سلول به سلول تنم
انفرادی شده سلول به سلول تنم
خود من در خود من در خود من زندانیست
انفرادی همه شب من به خیابون میزنم
خسته از حال و هوایی که به این ویرانیست

ترانه سرا : حمید هیراد

اصلا فکرش را می‌کردی

اصلا فکرش را می‌کردی
با انگیزه عاشق شویم
بی‌اندازه دل ببندیم
هوای حال‌مان این‌گونه بی‌تاب شود
نیمی حال‌خوب و نیمی دلهره
بچسبد به مغز استخوان‌مان
دلم‌مان گیر بیفتد
و شب‌ها بی لالایی خوابم‌مان نگیرد
تو دنیایم را زیر‌‌‌ و رو کنی و من...

راستی، من کجای قلب‌ت جا دارم
که اینطور زود به زود هوایم را می‌کنی
می دانی...
ساعتی‌ست از تو بی‌خبرم
و انگار نبض‌هایم نمی‌زنند
بیا و بنشین رو‌به‌روی چشم‌هایم
بیا که می‌خواهم بودن‌ت را ابدی کنم

شیما سبحانی
خیال بافی‌ها