دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

آنچه رخ مى دهد

هر روز میلیون ها نفر در سراسر جهان
در خط مقدم تنهایى شان،
با خاطراتِ خود مى جنگند
و کشته مى شوند!

جنگ هایى که در آنها
پاى هیتلر و روزولت و موسولینى در میان نیست
رسانه ها اخبارشان را پوشش نمى دهند
خونى نمى ریزد
خانه اى خراب نمى شود
و نوامیسِ ملت به تاراج نمى روند.

آنچه رخ مى دهد ،
سیگارى است که دود مى شود
و انسانى که به رو زوال مى رود...!

سالها دیر می شود...!

گاهی اگر یک "دوستت دارم" را
ثانیه ایی به تاخیر اندازی
سالها دیر می شود...!

داشته باشی و نخواهی...!

بهتر است کسی را بخواهی و نداشته باشی, تا اینکه او را داشته باشی و نخواهی...!

تَه می کشد!

یک مدتی که می گذرد
آدم توی زندگی خودش تَه می کشد!
و فقط به وساطتِ زندگی دیگران
زندگی می کند...!

زندگی جیره مختصری است.

زندگی جیره مختصری است.
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه ی قند!
زندگی را با عشق
نوش جان باید کرد...!

خداحافظ

می گویی"خداحافظ"
و از گلو آغاز می شوی
از چشم ها می گذری
به قلب می زنی
و در هر تپش
با سرخرگ ها و سیاهرگ ها
در سلّول ها
تکرار می شوی ...

می گویی "خداحافظ"
و دور می شوی
امّا جایی نمی روی ...

چرا درخت نباشم؟

آسمان که نشدم,
چرا درخت نباشم؟
وقتی "تو" در من این همه پرنده ای...!

ذهنم پُر از لانه هایی است
که برای تو
ساختم!

بهم لطف میکنی

چه دوستم داشته باشی و چه از من متنفر باشی, در هر دو صورت بهم لطف میکنی, چون اگه دوستم داشته باشی در قلبت هستم و اگه از من متنفر باشی تو ذهنتم...!

بر باد رفت

تار و پود هستی ام بر باد رفت,
اما نرفت
عاشقی ها از دلم, دیوانگی ها از سرم...!

یاد ِ تو می افتم ...

وقتی می گویند " نیست " !!!
کاغذ را گفته باشند یا برق را
مهم نیست !!!
من ،
یاد ِ تو می افتم ...


علیرضا روشن