دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

قسمت نیست!

دلم می گیرد,
او هست
من هستم
اما...
قسمت نیست!

الزایمر

مدتی است به خودم برنگشته ام!
از یابنده تقاضا می شود
مرا به صندوق پست بیندازد...
نامبرده
الزایمر هم دارد...

شبِ حکومت نظامی...!

عشق تو,
عبور ماه است از خیابان
در شبِ حکومت نظامی...!


به کجای دنیا بَر می‌خورد؟!

کاش تولدِ من هم می‌ماند برای بعد،
به کجای دنیا بَر می‌خورد؟!

عباس معروفی

غیر از آه...!

نه کسی
منتظر است،
نه کسی چشم به راه…

نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه!

بین عاشق شدن و مرگ
مگر فرقی هست؟

وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه...!