دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

غیر منتظره

در نقاشی لحظه ای فرا می رسدکه نقاش می داند تابلویش تمام شده.
چرایش را نمی داند. تنهابه ناتوانی ناگهانی اش از ایجاد هر گونه تغییر در تابلو معترف می شود.
تابلو و نقاش وقتی از هم جدا می شوند که دیگر به هم کمک نمی کنند.
وقتی که تابلو دیگر نمی تواند به نقاش چیزی ببخشد.
وقتی که نقاش دیگر نمی تواند به تابلو چیزی ببخشد.
یک اثر وقتی تمام می شود که نقاش در برابرش به تنهایی مطلق رسیده باشد.

کریستین بوبن/ غیر منتظره

اولویت

بهشت یعنی
یک موسیقی ملایم باشد
تو اینجا باشی
سرت روی پایم
دست راستم لای موهات
و دست چپم در حال نوشتن شعر...
اما صبر کن،
من که چپ دست نیستم!
...
مهم نیست،
تا آن روز تمرین می‌کنم
اولویت همیشه با موهای توست...

چشم‌های شرقی‌ات

خاورمیانه را آفرید
از روی چشم‌های شرقی‌ات ؛

پرآشوب ،
رنجور ،
خسته ،
زیبا ...

رویاها

ما را می‌گردند
می‌گویند همراه خود چه دارید؟
ما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.
پنهان نمی‌کنیم
چمدان‌های ما سنگین است،
اما فقط
رویاهایمان را با خود آورده‌ایم.


سید علی صالحی

دوستت دارم!

تمامِ آن چیزی که درباره‌ی تو در سرم هست،
ده‌ها کتاب می‌شود،
اما تمام چیزی که در دلم هست،
فقط دو کلمه است،
دوستت دارم!


ویکتور هوگو

کاش...

با خیالت زندگى مى کنم

با خودت عاشقى

کاش...

دوبار زاده مى شدم

یکى براى مردن در اغوش تو

یکى براى تماشاى عاشقى کردنت!

 

عباس معروفى

شانه

شانه

کلمه ی به شدت عاشقانه ای ست!

که فرقی ندارد

مال تو باشد

که بکشم به موهایت. . .

یا مال من

که سرت را بگذاری رویش!

 

 

نوید ساجدی

مثلِ ماهی

گاهی خوابت را می‌بینم

بی‌صدا

بی‌تصویر

مثلِ ماهی در آب‌های تاریک

که لب می‌زند و

معلوم نیست

حباب‌ها کلمه‌اند

یا بوسه‌هایی از دل‌تنگی

 

 

توماس_ترانسترومر

 

« شاعر و مترجم فقید سوئدی »

بسیار تاریکم...!!!

خانه ات سرد است...
خورشیدی در پاکت می گذارم و برایت پست می کنم!
ستاره کوچکی،
در کلمه ای بگذار
وبه آسمانم روانه کن
که ،
بسیار تاریکم...!!!

"منوچهر آتشی"

نابینا

در دنیا
دو نابینا هست
یکی تو
که عاشق شدنم را نمی بینی
یکی من
که به جز تو کسی را نمی بینم.


جوزف لنون