دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

درهای کشویی

من باهاش تموم کردم ، دیگه اسمشو نیار
وهنوز باهاش تموم نکردی
چرا ، الان ۹ روزه که باهاش تموم کردم

تا وقتی بدونی چند روزه باهاش تموم کردی ، یعنی تموم نکردی



Sliding doors درهای کشویی | ۱۹۹۸

چشم

درس زیاد می خواندم
و هر جایی که برایم مهم بود
با یک مداد
زیرش خط می کشیدم
"قانون اول نیوتن"
همیشه یکی از سوال های امتحانی بود
قانون جاذبه هم
گفتم جاذبه
یاد چشم های مادرم افتادم
یاد چشم های بی بی
یاد چشم های تو
و چشم...
عضو مهمی ست
اگر نه زن ها
اینقدر با دقت، رو به آینه
زیرش با مداد خط نمی کشیدند!

چهل سالگی

همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود .
معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند ، حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند!


علیرضا رئیسیان

کنارم نیستی_

می شوم بیدار و
می بینم
کنارم نیستی_
حسرتت سر می گذارد
بی تو بر بالین ِ من...........


"حسین منزوی"