دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

خودت را پیدا کن.....

خودت را بی اجازه کشف کن...
باید چیزی درون تو باشد که تمام دیگران، جز خودت نداشته باشند!
چیزی که تنها تو داری... ایمان داشته باش وجود دارد...
اگر پیدایش نمیکنی گناه توست.
شاید آنقدر از خودت دور شده ای و دست به تقلید زده ای که درونت را گم کرده ای!
خودت را کشف کن...
آلیس باش،
درون تو سرزمین عجایبیست که نیاز به کشف دارد.
اما تو همیشه درگیر ِ دنیای بیرونت هستی
همش میخواهی دیگران را کشف کنی...
نیتشان را بفهمی...
اصلا بفهمی خوبند یا بد.
خودت را رها میکنی به امان خدا...
 خودت باش...
خودت را پیدا کن.....

جایی برای پیرمردها نیست

کلانتر بـــِــل: تو زندگیم همیشه منتظر بودم که خدا ، از یه جایی وارد زندگیم بشه ، ولی اون هیچوقت نیومد ؛ البته سرزنشش نمیکنم ، اگر منم جای اون بودم خودمو قاطی همچین چیزی نمیکردم ...

The Vampire Diaries

الینا:چرا نمیذاری آدما چهره خوب تو رو هم ببینن؟
دیمن: چون وقتی آدما خوبی ببینن انتظار خوبی دارن و من نمیخوام زندگیم رو بر اساس انتظارات آدمای دیگه بیان کنم...

The Godfather

من فقط یکمی خسته ام
بعضی مواقع فکر میکنم اونقدر دارم برایِ زندگی میجنگم ،
که وقتی برای زندگی کردن ندارم

The Devils Advocate


آل پاچینو : فرمان روایی تو جهنم بهتر از خدمت کردن تو بهشته

خورجین

خورجین شخصى را دزدیدند و اموال او که درون خورجین بود بر باد رفت...

مردمان بگفتند: سوره یاسین بخوان که با خواندن آن مال پیدا بشود !!!!!!

مال باخته گفت :کل قرآن به یکجا درون خورجینم بود.....



 عبید زاکانى

هدیه

بزرگترین هدیه ای که می توان به کسی داد، زمان است!
هنگامیکه برای یک نفر وقت میگذاری، قسمتی از زندگیت را به او داده ای
که پس نمیگیری!

انتخاب

گناهانم را دوست دارم ..!
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام
 می دانی چرا ؟
 آنها واقعی ترین انتخاب های منند ...

ﻣﻘﺼﺪ

ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻣﺠﺎﺩﻟﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺩﯾﺎﻧﺖ ﯾﺎ ﺑﯽ ﺩﯾﻨﯽ ﺁﺩﻣﻬﺎ !
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﺪ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺍﺳﺖ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ
ﺍﺯ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﺎﺩ ﺍﺳﺖ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻭ ﮔﯿﺎﻩ ﺭﺍ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ، ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻣﯽﺩﺍﺭﺩ .
"ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ".....
ﺍﺯ ﻫﺮ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ !

عشق

در جامعه ای که مردم از نعمت آزادی محروم هستند ، " عشق "

فرصتی برای تجربه کردن آزادی است ...



هنر رمان | میلان کوندرا | ترجمه پرویز همایون پور | نشر گفتار