دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

تراژدی

تراژدی این نیست که تنها باشی،
بلکه این است که نتوانی تنها باشی!
گاهی آماده‌ام همه چیزم را بدهم تا هیچ پیوندی با جهان انسان‌ها نداشته باشم.
ولی من بخشی از این جهانم و شجاعانه‌تر این است که آن را همراه با آن تراژدی بپذیرم.

آلبر کامو

درد

آن درد ندارم که طبیبان دانند
دَردیست محبت که حبیبان دانند...

سعدی

شصت سال

دوست دارم که یک شبه
شصت سال را سپری کنم.
بعد بیایم و با عصایی در دست,
کنار خیابانی شلوغ منتظرت شوم
تا تو بیایی و مرا نشناسی
ولی دستم را بگیری
و از ازدحام خیابان عبورم دهی...!

 یغما گلرویی

تراژدی عظیم

چه تراژدی عظیمی است
تقدیر فرشته ای
که از دروازه ی شب
به زمین سقوط می کند٬
بغض آلود ..
بی صدا..

آریو همتی

از تو بدم می آید

نمی دانی چه روزهایی را بی تو گذرانده ام . به خاطر این روزها از تو بدم می آید . می توانستیم با هم خوشبخت باشیم . 

رومن گاری

انتظار بزرگ

و چه انتظار بزرگی است
اینکه بدانی,
پشتِ هر "دوستت دارم"
چقدر,
دوستت دارم!

 لیلا کردبچه

نقطه ضعف

خب همه ی آدمها یک نقطه ضعف دارند
مثلا من که در جغرافی چیزی بارم نبود
گمت کردم
یا تو
که تاریخ ات خوب نبود
فراموشم کردی.

 آریا نوری

گریه

گاهی می خندم و گاهی گریه می کنم.
گریه امّا,
بیشتر اتفاق می افتد!
بالاخره آدم
یکی از لباسهایش را بیشتر
دوست دارد...!

الهام اسلامی

دعای مادر

تو

مثل دعای مادر,

از ته دل, می آیی...!

اسرافت

تو را

چه کسی اسرافت می کند

در حالی که من

به ذرّه ذرّۀ تو

محتاجم...؟!