دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

بیاویز مرا

من آن لباس شبم
پر از سکوت تنهایی
پر از ستاره باران چشم هایت
من آن چادر پر از گلم
پر از رازقی های رویاهایت
بیاویز مرا
به دیوار دلت

علیرضا اسفندیاری

من به جادو اعتقادی ندارم!

مرد جوان گفت: من به جادو اعتقادی ندارم!
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
وقتی برای اولین بار ببینیش؛
به جادو هم اعتقاد پیدا می کنی...

مازیار منتظری تهرانی

آدم عوضی

اگه اول صبح یه آدم عوضی رو ببینی،
یه آدم عوضی رو دیدی!
ولی اگه تمام روز به آدم های عوضی بر بخوری،
پس خودت یه آدم عوضی هستی!


Justified (TV series)


مرا ببوس!

بوسه‌هایت
مرگ را به تأخیر می‌اندازند.
مرا ببوس!

رضا کاظمی
"عشقِ جاودانه" اثر Lee Jeffries

اجازه ی اکران

مثل فیلمی که اجازه ی اکران
به او نمی دهند
حسرتی عجیب دارم !
کاش میشد
مرا ببینی ام.

شاه بنی اسدی

میخوام از عشق بنویسم

میخوام از جنگ ‌بنویسم،
 به زن میرسم
میخوام از مرد بنویسم،
 به زن‌ میرسم
میخوام از درد بنویسم،
 به زن ‌میرسم

میدونی آدما همیشه از دغدغه هاشون مینویسن
مثلا انسان اولیه روی دیوار غار،
گاو کشید.
برای انسان گمشده در مدرنیته، برای انسانی که لا به لای ماشین ها داره جون میده
چه دغدغه ای قشنگ تر از عشق؟

میخوام از عشق بنویسم

به زن میرسم

دلواپسی

امروز تو صبح من باش!
برای تمام خستگی هایم
برای تمام این تاریکی ها
صبحی باش که پایان میدهد
تمام شب های دلواپسی را!

محسن دعاوی

آلزایمر

وقتی که پیر شدم
اگر آلزایمر گرفتم
روبرویم بایست و فقط
یک لبخند بزن
هیچ چیز هم یادم نیاید
از نو عاشقت می شوم ...

می توانی خدای من باشی

صبر کن این تمام حرفم نیست
تو نباید دعای من باشی
از خدا خواستم موافق بود
می توانی خدای من باشی

افشین یدالهی

اسپند دود کن

امروز صبح که از خواب بیدار شدی
برای خودت اسپند دود کن
مردی احتمالن روان پریش
تمام دیشب را
با دیوار و پنجره ی اتاق اش
از زیبایی ات گفته
و قربان صدقه ات رفته است.

علی سلطانی