دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

بدشانس

خیلی وقته  تو هر جمع تنها یه گوشه میشینم

هیچ کسی هم خبردار نیس دارم بی تو میمیرم

خیلی ساده تو فکرم من خیلی وقته همینم

اصلا انگار بد شانترین آدم رو کل زمینم

خیلی اشک خیلی درد خیلی تنهام روزام چه سرده

حرف مردم حرف دوستام و رفیقام منو دوره کرده

انگار هنوز همینجاست انگار هیچوقت منو ول نکرده

هی استرس دادم وای اگه برنگرده

باز خاطرات و طعم نگات و رنگ صدات و حال و هوات

حک شدن رو مغز منه یه لا قبای بی اعتبار

بازم منو تنهایی و عشقی که مونده یادگار

من دیگه خسته شدم از خودم و این روزگار

دوباره من و سیاهی و خاطرات عمری که ریختم به پات

بعضی وقتا هیشکی جز خودت نمیشینه پای گریه هات

چقد بی تو نوشتم و همش بارون شد تو چشام

چقد زل زدم که بگم میمیرم واسه اون نگات

نگات کردم نگام کردی همه چی شروع شد

صدات کردم تو نشنیدی همه چی تموم شد

خیالت دیگه راحت باشه آزادی هر جا میری برو

ولی از من نخواه اینو از یاد ببرم تورو


Download

نظرات 1 + ارسال نظر
mohsen یکشنبه 24 تیر 1397 ساعت 07:47 https://www.seda-baran.com

حکایت کن از باغبانی که تنها ابزار کارش را فروخت



به جایی برسی که خیلی تحت فشار باشی حتی عزیزترین چیز تو زندگیتم فدا میکنی و این خیلی غم انگیزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد