دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

حالش ناخوش بود

سیگٰار می‌کِشید،

لبِ پنجرِه نِشستهٔ بود...

حالش ناخوش بود؛ غرقِ دَر فِکر

اون‌قَدر گیجْ بود کِه یادِش رَفت!!

بعد اَز آخَرین پُک بایَد!

سیگٰار را پَرت می‌کَرد..

نه خودَش را...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد