دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

ﺑﺮﺧﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ

ﺑﺮﺧﯽ ﻭﻗﺖﻫﺎ ﻣﺎ ﺁﺩﻡﻫﺎﻳﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡﻫﺎﻳﯽ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.
ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽﺧﻮﺭﻳﻢ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﻣﯽﺧﻮﺭﻳﻢ،
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽﺩﺍﺭﻳﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮔﻢ ﻣﯽﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم جمعه 23 تیر 1396 ساعت 12:43

والا هیچ آدمی نیست که دوستم داشته باشه و من دوستش نداشته باشم . یعنی اصلا آدمی نیست که بتونه من رو دوست داشته باشه .
به هرحال زندگی یه زن توی ایران همینه . انتظار برای انتخاب شدن و اگه خوشگل نباشی یا بابا پولدار یا حقه باز هزار و یک هنرت هم به چشم نمیاد .

هر آدمی توی زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهد....
یک نفر که بی‌قید و شرط عاشقش باشد
یک نفر که با او، خود خودش باشد، بی‌هیچ نقابی !
یک نفر که بی‌هراس از موهای ژولیده و صورت رنگ پریده‌ات، با‌‌ همان قیافه به آغوشش پناه ببری، و سر روی شانه‌هایش بگذاری...
زن و مرد هم ندارد، توی زندگی مرد‌ها هم باید زنی باشد، که صورت ِ آفتاب خورده و عرق کرده و ته ریش نامنظمشان را به اندازه ی صورت هفت تیغه ی ادکلن زده دوست داشته باشد، شاید هم بیشتر.…
آدم‌ها توی یک زندگی یک نفر بخصوص را می‌خواهند که برایش درد دل کنند، بی‌آنکه بترسند، بی‌آنکه هراس داشته باشند از حرف‌هایشان، یک نفر که آن‌ها را‌‌ همان طور که هستند دوست داشته باشد،‌‌
همان طور غمگین،‌‌ همان طور شیطان،‌‌ همان طور پر حرف، همان طور ساکت،‌‌ همان طور غُرغُرو و‌‌ همان طور شلخته! آدمی که وقت ِ آمدنش آرام شوی و مثل چشمه از حرف‌های نگفته قُل قُل کنی و بجوشی... آدمی که ساعت ِ دیدارش بخواهی بدوی جلوی آینه که "نکند مقبولش نباشم" آدم ِ تو نیست !
توی زندگی هر کس، یک نفر بخصوص باید باشد....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد