و تو مرا بلد نیستی عزیزم که تعارفِ دستمالی کافی بود تا تمامِ دریا را بی آنکه غرق شَوَم گریه کنم گاهی باید بوسه را تعارف کرد بغل را تعارف کرد انسان را تعارف کرد و من بگویم مِیل ندارم
فعل های منفیِ من دروغگوهای بزرگی هستند که مرا به انزوای خود می برند ...
تو روى نیمکتى نشسته اى این سر دنیا که تمامِ آنچه میخواهى کسى است که آن سرِ دنیا روى نیمکتى نشسته است که تمامِ آنچه که میخواهد... تویى... نیمکت هاى دنیارا بد چیده اند...
هر آدمی میاد تو زندگیمون ،یه جایی برای خودش باز میکنه حتی برای یه روز.. وقتی میره جاش خالی میشه این جاهای خالی همینطوری میمونه تو مغز آدم این خیلی نامردی که بقیه فکر این حفره هایی که درست میکنن نیستن !