دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

افسوس...که از آن من نیستی...


چقدر دوست دارم دوست داشتنت را...!
دوست داشتن تویی که ممنوع ترینی برای من
چقدر دلم هوایت را دارد...!
هوای تویی که حق نفس کشیدن در هوایت را ندارم
چقدر آرامش میدهی به من...!
تویی که حق آرامش گرفتن از وجودت را ندارم
چقدر زیبا نوازش میکنی روحم را...!
تویی که حق نوازش روحت را ندارم
چقدر زیباست بودنت...!
تویی که حق با تو بودن را ندارم
به یادت و برایت نوشتن خوب است...
بخوان و دم مزن...
بدان...
فقط بدان که...
            میخواهمت...
                   میدانم که میدانی...
دلم بی اختیار برایت تنگ می شود
می گیرد...
       فریاد می کشد...
                   می تپد...
وباز تنگ می شود
افسوس...که از آن من نیستی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد