دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

دیوانگی ِ من بس نبود ...؟

آمدی ، رد شدی

تا برگردی درخت های اَنار ، پرتقال دادند
و سایه ها ، سرجایشان ماندند
حتی پس از غروب ...

چه کار به کار جهان داشتی
دیوانگی ِ من بس نبود ...؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد