مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت.اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی میرفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود , فریاد زد : کجا می روی ؟
مرد اسب سوار جواب داد : نمی دانم از اسب بپرس !
این داستان زندگی خیلی از مردم است . آنها سوار بر عادتهایشان می تازند , بدون اینکه بدانند به کجا می روند .
کتاب : اثر مرکب
نویسنده : دارن هاردی
شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 19:41