دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

مرگ

می‌خواهم جنازه‌ام بر آب بیفتد
و ساعت‌ها
به ابرها خیره شوم

مُرده‌ام موج بردارد
قایقی باشم
که مسافرش را پیاده کرده است
و حالا بی‌خیالِ هرچیز

بر این ملافه‌ی آبی چُرت می‌زند

مرگ
می‌خواست این‌طور زیبا باشد

که ما خاکش کردیم



 گروس عبدالملکیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد