دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

باید بوسید!!!

فاحشه ای همبسترش را میبوسد
ورزشکاری چهار گوش زمین را،
و آخوند قرآنش را؛نان از هر کجا که در بیارید مقدس است ،باید بوسید!!!

منصوب به صادق هدایت

من از تو...

درخت از تبر می شکند
من از تو...
چقدر هر دو شبیه به هم هستیم
از چیزی می شکنیم
که از وجود خودمان ساخته ایم!

علیرضا اسفندیاری

خودش را به فراموشی میزند...!

هنگامی که از رسیدن به تو ناامید شدم
خودم را زدم به فراموشی
اما کجای این فراموشی به فراموشی می ماند؟ وقتی هر روز به وقت تنهایی ام سراغی از خاطراتت میگیرم
لب پنجره می ایستم
خیره به نقطه ای نامعلوم
میبینمت که میخندیدی که میرقصیدی که در آغوشم آرام میشدی
فرق زیادی ست جانم
فرق زیادی ست بین کسی که فراموش میکند با کسی که خودش را به فراموشی میزند...!

علی سلطانی

من، من هستم...

هیچکس برتر نیست؛ هیچکس پست تر نیست
اما هیچکس برابر هم نیست!
انسانها منحصر به فرد هستند و غیر قابل مقایسه
تو، تو هستی
من، من هستم...

اوشو

من عاشق بودم...!

تو هیـــچ نقـطه‌ی ضعفی نداشتی!
من داشتم،
من عاشق بودم...!

 برتولت برشت