-
داستان پینوکیو
سهشنبه 20 مرداد 1394 14:44
داستان پینوکیو را همه تان شنیده اید. ژپتو (ژوپیتر) عروسکی چوبی می سازد شبیه عروسک های خیمه شب بازی ولی فراموش می کند نخ های آن را نصب کند و این عروسک به نوعی صاحب "اختیار" می شود (پیکنو به زبان لاتین یعنی دم بریده). وقتی ژپتوی پیر می خوابد پری مهربان به سراغ پینوکیو می آید و به او جان می دهد. (شب ، تاریکی و...
-
دلم گرفته پدر!
سهشنبه 20 مرداد 1394 14:43
فروغ فرخزاد دلم گرفته پدر! برایم بهار بفرست… زشهر کودکی ام یادگار بفرست دلم گرفته مادر!روزگار با من نیست… دعای خیر وصدای دوتار بفرست اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار برای کودک خود "قرار " بفرست غم از ستاره تهی کرد آسمانم را… کمی ستاره دنباله دار بفرست به اعتبار گذشته دو خوشه لبخند در این زمانه بی اعتبار...
-
مهربان باش ..
سهشنبه 20 مرداد 1394 14:43
مهربان باش .. اما از آدم های پرتوقع فاصله بگیر .. مقیاست را به هم می زنند .. حرمت مهرت را می شکنند .. آنان حافظه ضعیفی دارند .. خوبی ها را زود فراموش می کنند!
-
دلتنگی من!!!
شنبه 17 مرداد 1394 21:13
گاهی شعر سراغم را میگیرد؛ گاهی... هوای تو! فرقی نمیکند.... هردو خ تم میشوند به دلتنگی من!!!
-
آدم و حوا
شنبه 17 مرداد 1394 21:00
تو که باشی ، من روی ابرام عاشق آدم و حوام توکه باشی ، دنیا بهشته بی تو بودن خیلی زشته آهای جادوی خلقت ساخته روح خداوند تو رو داشتن رو عشق این اصل سرنوشت کنار توبودن عین بهشت این احساس و عشق سیب و بکن من میخورم عشقم تو نباشی من نمیخوام بهشتم کامبیز رستگار
-
یک آغوش گـــــرم
شنبه 17 مرداد 1394 20:58
عــاشقــانه هــایی که برایت مینویسم مثل آن چــای هایی هستند کــه خــورده نمی شونـد یــخ می کنند و بــاید دور ریخت! فنجانت را بده دوبـــاره پر کنم من زیاد اهل چای نیستم "مرا به یک آغوش گـــــرم میهمان کن"
-
من تنها و قطره های بارون
شنبه 17 مرداد 1394 20:55
شبی بی ماه و ستاره آسمون زیر حجوم ابرهای تیره من تنها و قطره های بارون گریه کردیم مثل شرشر ناودون من حیرون و هق هق بارون هر دوباریدیم تو خیابون تو نبودی گریه هامو ببینی حال زار شبهامو ببینی اشکمو قطره های بارون سیل شدن تو کوچه و خیابون من عاشق ، ابرهای گریون چه تلخه غم هردوتامون خیس خیس زیر بارون فریاد میزدم من پریشون...
-
آموخته ام ...
جمعه 16 مرداد 1394 11:54
آموخته ام که ... وابسته نباید شد و این لعنتی ... " نشدنی ترین " کاری است که آموخته ام ...
-
مکان زندگی
جمعه 16 مرداد 1394 00:14
همزمان در دو مکان زندگی می کنم اینجا که منم آنجا که تویی " مارگارت آتوود "
-
هامون
جمعه 16 مرداد 1394 00:10
انسان ازآن چیزی که بسیار دوست می دارد، خود را جدا می سازد. در اوج تمنا نمی خواهد. دوست می دارد اما در عین حال می خواهد که متنفر باشد. امیدوار است، اما امیدوار است امیدوار نباشد. همواره به یاد می آورد اما می خواهد که فراموش کند. هامون - داریوش مهرجویی
-
ناشناخته
جمعه 16 مرداد 1394 00:08
عشق آدم را به جاهای ناشناخته می برد مثلا به ایستگاه های متروک به خلوت زنگ زده ی واگن ها به شهری که فقط آن را در خواب دیده... وقتی عاشق شدی ادامه ی این شعر را تو خواهی نوشت! "رسول یونان"
-
قاب عکس
چهارشنبه 14 مرداد 1394 00:49
باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد باید کسی باشد که قاب عکسمان را در لابه لای گریه اش محکم بگیرد پویاجمشیدی
-
همین حالا
چهارشنبه 14 مرداد 1394 00:44
نفرین به دستای پسِ پرده به مشت های بی جهت بالا فردا برای زندگی دیره ای مرگ لطفی کن...همین حالا علی بهمنی
-
نجاتم دادی
چهارشنبه 14 مرداد 1394 00:42
داشتم از این شهر میرفتم صدایم کردی جا ماندم از کشتی ای که رفت و غرق شد البته... این فقط می تواند یک قصه باشد در این شهر دود و آهن دریا کجا بود که من بخواهم سوار کشتی شوم و... تو صدایم کنی فقط می خواهم بگویم تو نجاتم دادی تا اسیرم کنی شعر: رسول یونان
-
دوره ی قاجار
سهشنبه 13 مرداد 1394 22:10
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار تو پست مدرنی و مضامین دل آزار من اهل دل و چای هل و لعل نگارم تو اهل شب و شعر سپید و لب سیگار من فلسفه ی عشقم و اشراقی محضم تو عقلگرا چون رنه و نیچه و ادگار من پنجره ای رو به غزل... خواجه ی شیراز تو سخت ، پر از خشتی و مانند به دیوار با این همه عاشق شده ام دست خودم نیست من دختر شیرین سخن...
-
شوق زندگی
سهشنبه 13 مرداد 1394 01:52
میخوام که حس بودنت ، تو رگ هام جاری بشه میخوام که لذت داشتنت ، با خونم همراه بشه تو برای مثل یه سایه ای ، تو کویر زندگی عاشقت شدم من ، به همین سادگی اگر بزاری بشم ، تمام زندگیت نمیزارم همرات بشه ، هیچ غصه ای نزار گم بشم تو خاطراتت لحظه ای میخوام کنارت باشم تو مسیر زندگی میخوام که حس بودنت ، توی روحم جاری بشه میخوام که...
-
با توام ...
سهشنبه 13 مرداد 1394 01:15
آهای با توام ... عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند
-
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻤﺖ...
یکشنبه 11 مرداد 1394 15:57
ﻣﯽ ﺑﻮﺳﻤﺖ... ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ... ﻭ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻣﺖ ﺗﯿﺘﺮ ﺩﺭﺷﺖ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺣﺮﻭﻓﺶ ﺭﺍ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ و ﺧﺒﺮ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﺎﻓﻈﻪ ﮐﺎﺭﺍﻧﻪ... ﻭ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ... نزار قبانی
-
خشکسالی بی دلیل
یکشنبه 11 مرداد 1394 15:27
آن روزها هر وقت موهایت را باز می کردی باد وزیدن می گرفت! این خشکسالی بی دلیل نیست و جز من هیچکس دلیلش را نمی داند! باد دل باخته بود و تو موهایت را کوتاه کرده ای! نزار قبانی
-
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ
شنبه 10 مرداد 1394 23:57
ﻓﻘﻂ ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ . ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﻃﯽ ﺗﺠﺮﺑﯿﺎﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﻪ ﻭﺭﻃﻪٔ ﻫﻮﻟﻨﺎﮐﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ، ﺗﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﻪﺍﻡ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﻢ -...
-
خدای«گرگها»
شنبه 10 مرداد 1394 23:56
نانوایی شلوغ بود و چوپان،مدام اینپا و آنپا میکرد، نانوا به او گفت:چرا اینقدر نگرانی؟ گفت:گوسفندانم را رها کردهام و آمده ام نان بخرم،میترسم گرگها شکمشان را پاره کنند! نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای؟ گفت:سپرده ام،اما او خدای«گرگها»هم هست!
-
عقاید
شنبه 10 مرداد 1394 23:53
هرگز حاضر نیستم به خاطر عقایدم بمیرم، چون ممکن است عقایدم اشتباه باشند. برتراند راسل
-
هیاهوی سکوت
شنبه 10 مرداد 1394 00:46
تو رو دیدم و از چشمات آبستن شدم باردار شدم از عشقت ، از خود بی خود شدم نجوای عشقت در هزار توی ذهنم لگد میزند بر خاطراتم پی تو میگردم ، در هیاهوی سکوتم تو چه کردی با من اجاق کورم هرزگی شعرهایم را ببخش گاهی باید دست اتفاقات را گرفت که نیافتد تو نیستی و من بی آبرو شدم با شعرهایم دیگه از حوا انتظار سیب ندارم
-
ساحل خسته
جمعه 9 مرداد 1394 21:13
این ساحل خسته را تو پیدا کردی این موج نشسته را تو بر پا کردی من خاموش و خسته خفته بودم ای عشق مرداب دل مرا تو دریا کردی
-
لحن بم مردانه
جمعه 9 مرداد 1394 20:23
انچنان بغض به اغوش دلم ریخته ای شعر هم بردل من مونس و همدم نشود انقدر این دل من عاصی و سرکش شده است شک ندارم که دگر اهلی و ادم نشود روزو شب پرسشم این است خدایا چه کنم اگرم فرصت دیدار فراهم نشود ؟ خون دل میخورم و هیچ نفهمی به سرم جز تو و خاطر تو هیچ مجسم نشود یک دعا میکنمت از ته دل در همه عمر خاطرت ای گل من در هم و...
-
وقتی بزرگ شدم،
پنجشنبه 8 مرداد 1394 11:30
وقتی بزرگ شدم، میخواهم هرکسی باشم به جز یک پدر بد اخلاق، یک راننده اتوبوس بی حوصله، یک آدم عصبانی، یا یک آدم ناامید که با همه دعوا دارد، و یا آدم گنده ای که بیهوده باد توی دماغ می اندازد، مثل اینکه دیگر آدمی نمانده... پس بهتر است فعلاً بزرگ نشوم، تا ببینم بعد چه می شود! "شل سیلور استاین"
-
نفسم تنگ شود
چهارشنبه 7 مرداد 1394 15:33
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود ترسم این است از این خانه دلت قهر کند قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من هق هق گریه ی بندآمده آهنگ...
-
لابه لای تنهاییِ
سهشنبه 6 مرداد 1394 03:29
با هر ذره از نبودنت آنقدر در زیر و بم این خانه گشته ام که روزی باستانشناسان ویرانه های رقصی را از لابه لای تنهاییِ آجرهایش بیرون خواهند کشید
-
جیر جیرکها
سهشنبه 6 مرداد 1394 03:28
جیر جیرکها یک کلمه بیشتر ندارند با همان یک کلمه هم بی شک چیزی بجز دوستت دارم نمی گویند. دیوانه که نیستند کدام حرف را میشود تا صبح بیدار ماند و اینهمه تکرار کرد؟!
-
بدنیااومدم تا عاشقت باشم...
یکشنبه 4 مرداد 1394 14:21
تم آوای کلیسا وهم نجواهای بودا ورد معبدای هندو جرات انکارخدا؛ خط مبهم کتیبه باغهای سبزبابل طاقهای تخت جمشید ناله های ویولنسل؛ فکرفلسفه فریبی هنروتاریخ وعرفان بازی تولدومرگ احتمال صفرامکان... بدنیااومدم تاعاشقت باشم... مکس کن آوای تاریخ قدرت وثروت وشهرت امپراطوری تزویر محنت ولعنت ووحشت؛ من جهانبینی ندارم من الفبای...