-
نظرم را عوض کنم
دوشنبه 1 تیر 1394 23:39
وقتی نمی شود پدرم را عوض کنم باید عقیده ی پسرم را عوض کنم وقتی حساب می برد از هر که غیر من باید که نحوه ی تشرم را عوض کنم دیروز توی کوچه زنم پشت رل نشست امروز میروم سپرم را عوض کنم! زیر فشار جامعه زاییده گاو مان باید که جنس گاو نرم را عوض کنم! حس میشود تفاوت طیاره با قطار وقتی وسیله ی سفرم را عوض کنم! "وقتی چراغ...
-
من خوشبختی می خواهم
یکشنبه 31 خرداد 1394 23:11
شخصی به بودا گفت “من خوشبختی می خواهم” بودا پاسخ داد : نخست “من” را حذف کن که حکایت از نفس دارد ؛ سپس “میخواهم” را حذف کن که حکایت از میل و خواسته دارد… اکنون آنچه که با تو باقی می ماند خوشبختی است !
-
تن تن
یکشنبه 31 خرداد 1394 23:06
تن تن :یه خبر خوب دارم یه خبر بد. هادوک :خبر بد چیه؟ تن تن :فقط یه گلوله داریم. هادوک :خبر خوب؟ تن تن :هنوز یه گلوله داریم!!!
-
حواسمان به حرفهایمان باشد
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:17
حواسمان نیست که چه راحت حرفی که در هوا رها میکنیم چگونه یک نفر را به هم میریزیم چند نفر را به جان هم می اندازیم چه دلخوری هایی به جای میگذاریم بین کلمه های ما بین قضاوت های ما دلی که میشکنیم ارزان نیست حواسمان به حرفهایمان باشد تا دلی را بیهوده نشکنیم
-
عصر یخبندان
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:16
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند. خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند. تصمیم گرفتند دورهم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند. وقتی نزدیکتر بودند گرمتر می شدند ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی می کرد به همین خاطر تصمیم گرفتند ازهم دور شوند ولی از سرما یخ زده ، می مردند. از این رو مجبور بودند برگزینند ،...
-
ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:16
حسین پناهی چه زیبا گفته روحش شاد , ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!! ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...! ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...! ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!! ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!! ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!! ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ...
-
با خدا دوست نیستم
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:15
تنها دلیلی که با خدا دوست نیستم به گذشته های دور بر می گردد اینکه خانواده شش نفری ما در اتاق کوچکی زندگی می کرد و خدا که تنها بود خانه اش از خانه ی ما بزرگ تر بود. "سابیر هاکا"
-
قرار نیست
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:15
قرار نیست من اونجوری زندگی کنم که دنیا دوست داره ، خب طبعا قرارم نیست دنیا هم اونجوری بچرخه که من دوست دارم ! دیوید سالینجر
-
گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:14
گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن،انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.بین بعضی حرفهایت "کاما" بگذار که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب" و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار .تا فرصت ویرایش هست... خودت را...
-
تنهایی
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:14
تنهایی را ترجیح بده به تن هایی که... روحشان با دیگریست تنهایی تقدیر من نیست ترجیح من است جبران خلیل جبران
-
مرگ
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:14
میخواهم جنازهام بر آب بیفتد و ساعتها به ابرها خیره شوم مُردهام موج بردارد قایقی باشم که مسافرش را پیاده کرده است و حالا بیخیالِ هرچیز بر این ملافهی آبی چُرت میزند مرگ میخواست اینطور زیبا باشد که ما خاکش کردیم گروس عبدالملکیان
-
ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:13
ﺷﺎﻋﺮ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻧﺪ . ﻓﺮﺷﺘﻪ ﭘﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺍﺩ ، ﻭ ﺷﺎﻋﺮ، ﺷﻌﺮﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ . ﺷﺎﻋﺮ ﭘﺮ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﻻﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﻌﺮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﻌﺮﻫﺎﯾﺶ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ . ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺷﻌﺮ ﺷﺎﻋﺮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﻣﺰﻩ ﻋﺸﻖ ﮔﺮﻓﺖ . ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ . ﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .! ﺯﯾﺮﺍ ﺷﺎﻋﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ، ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ،...
-
گاهی !!!!..
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:13
گاهی !!!!.. یک چای داغ بریز داخل زیباترین استکان خانه؛... یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش ؛... همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو : بفرمایید... ! چایتان سرد نشود...! به خودت ؛ باورت و زندگی ات عشق بورز؛... سن و سال ات مشکل عشق نیست؛... زمان نمی تواند بلور اصل را کدر کند؛... مگر آنکه تو پیوسته؛ برق انداختن آن را از یاد...
-
دوراهی قانون و اخلاق
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:12
اولین باری که بین دوراهی قانون و اخلاق قرار گرفتم مربوط به زمانی بود که قاضی بودم و به پرونده های تخلفات رانندگی رسیدگی می کردم... پرونده پسر دوست پدرم را برایم آوردند که من و خانواده ام چند مدتی در خانه آن ها تا پیدا شدن خانه جدید مهمان بودیم... اخلاق اقتضا می کرد تا او را جریمه نکنم ولی ندای درونم قانون را میپسندید....
-
بر باد رفته
دوشنبه 25 خرداد 1394 23:12
اسکارلت ، من هیچ وقت در زندگی آدمی نبودم که قطعات شکسته ظرفی را با حوصله زیاد جمع کنم و به هم بچسبانم و بعد خودم را فریب بدهم که این ظرف شکسته همان است که اول داشته ام. آنچه که شکست شکسته و من ترجیح می دهم که در خاطره خود همیشه آن را به همان صورتی که روز اول بود حفظ کنم تااینکه آن تکه ها را به هم بچسبانم و تا وقتی...
-
پاک ترین هوای دنیا
جمعه 22 خرداد 1394 01:51
پاک ترین هوای دنیا متعلق به لحظه ایست که دلمان هوای همدیگر را میکند بخاطر بسپاریم حضور هیچکس در زندگی ما اتفاقی نیست... خداوند در هر حضوری رازی را برای کمال ما پنهان کرده... خوشابحال ما اگر آن راز را دریابیم... بهترین و زیباترین مکان های دنیا در قلب کسانیست که دوستمان دارند و دوستشان داریم ...زندگیتان سرشار از...
-
از خواب برخیز، نه از رختخواب!
جمعه 22 خرداد 1394 01:47
روزی خواجه ای در میان گروهی از عوام، اندر فواید سحر خیزی سخن می راند که ای مردم همانند من که همواره صبح زود از خواب برمی خیزم عمل کنید که فواید بسیاری بر آن است بهلول که در آن جمع بود گفت: ای خواجه!!؟ «تو از خواب بر نمی خیزی، از رختخواب بر می خیزی! و میان این دو، تفاوت از زمین است تا آسمان» «درک درست از یک پند، سر...
-
صبحدم
پنجشنبه 21 خرداد 1394 18:55
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم «حسین منزوی»
-
خیال تو
پنجشنبه 21 خرداد 1394 18:54
چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان چه خیالات دگر مست درآید به میان سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست همه بر همدگر افتاده و در هم نگران! " مولانا"
-
دکه روزنامه فروشی
پنجشنبه 21 خرداد 1394 18:54
روزی با دوستم از کنار دکه روزنامه فروشی. رد می شدیم دوستم روزنامه ای خرید و مودبانه از مرد روزنامه فروش تشکر کرد اما آن مرد هیچ پاسخی به تشکر او نداد! همانطور که دور میشدیم به دوستم گفتم:"چه مرد عبوس و ترشرویی بود" دوستم گفت او همیشه این طور است! پرسیدم پس چرا تو به او احترام می گذاری؟! دوستم با تعجب...
-
بمیرم که بمیرم
چهارشنبه 20 خرداد 1394 23:19
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
-
ﺧﺪﺍﯾﺎ ...
چهارشنبه 20 خرداد 1394 23:17
ﺧﺪﺍﯾﺎ ... ﺍﺯ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻥ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ... ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺎﯾﺘﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ... ﻣﻦ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ... ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺪﯼ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩﯼ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﺖ ... ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﮐﻨﺎﺭﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ ... ﻣﻌﻨﺎﯾﺶ ﺍﯾﻨﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ ﺗﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ...
-
درگذشت...
چهارشنبه 20 خرداد 1394 23:16
آیت الله مجتهدی : آنچه ازسر گذشت ؛ شد سرگذشت!!! حیف بی دقت گذشت؛ اما گذشت!!! تاکه خواستیم یک «دوروزی» فکرکنیم!!!!!!! بردرخانه نوشتند؛ درگذشت...
-
شاعر دیوانه
چهارشنبه 20 خرداد 1394 23:15
عشق پرواز بلندی است مرا پر بدهید به من اندیشه از مرز فراتر بدهید من به دنبال دل گمشده ای می گردم یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید تا درختان جوان راه من سد نکنند برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید آتش از سینه آن سرو جوان بردارید شعله اش را به درختان...
-
بهلول
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:07
فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: بشکن وبخور و برای من دعا کن. بهلول گردوها را شکست ولی دعا نکرد. آن مرد گفت : گردوها را می خوری نوش جان ولی من صدای دعای تورا نشنیدم! بهلول گفت : مطمئن باش اگر در راه خدا داده ای خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!!
-
رسیده ام...
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:05
من جایى ایستاده ام میان رسیدن و بودن رسیده ام... اما... نیستم....
-
رنج
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:05
رنج نباید تو را غمگین کند، این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه میکنند... رنج قرار است تو را هوشیار تر کند، چون انسانها زمانی هوشیارتر میشوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند. رنجت را تنها تحمل نکن، رنجت را درک کن، این فرصتی است براى بیداری، وقتی آگاه شوی بیچارگی ات تمام میشود...
-
حقیقت
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:04
حقیقت نه به رنگ است و نه بو نه به هآی است ونه هو نه به این است ُ نه او نه به جام است و سبو گر به این نقطه رسیدی ؛ به تو سر بسته و در پرده بگویم تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را : آنچه گفتند و سرودند تو آنی !! خود تو جان جهانی گر نهانی و عیانی تو همانی که همه عُمر به دنبال خودت نعره زنانی تو ندانی که خود آن نقطه ی...
-
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:03
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﮔﺪﺍﯾﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎ ﻧﯿﺮﻧﮕﯽ، ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ . ﺩﻭ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺷﺎﻥ ﻃﻼ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺮﻩ، ﺍﻣﺎ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ. ﺍﯾﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ . ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻣﯽﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻪ ﻧﻘﺮﻩ ﺭﺍ...
-
دلم ....تغییر میخواهد
چهارشنبه 20 خرداد 1394 21:02
دلم باران ، دلم دریا دلم لبخند ماهی ها دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور دلم بوی خوش بابونه می خواهد دلم یک باغ ِ پر نارنج دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِ صبح شالیزار دلم صبحی ، سلامی بوسه ای ، عشقی نسیمی ، عطر لبخندی نوای دلکش تارو کمانچه از مسیری دورتر حتی دلم شعری سراسر دوستت دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می...