تو،
رنگ میدهی
به لباسی که میپوشی.
بُو میدهی
به عطری که میزنی.
معنا میدهی
به کلمههای بیربطی که،
شعـرهای من میشـوند…!
ساره دستاران
از خواب خسته ام به چیزی بیشتر از خواب نیاز دارم چیزی شبیه بیهوشی، برای زمان طولانی شاید هم از بیداری خسته ام از این که بخوابم و تهش بیداری باشد کاش می شد سه سال یا شش سال یا نه سال خوابید و بعد بیدار شد نشد هم...نشد .....
عباس معروفی
ویلسون: میخواستم بدونم مایل هستی باهام شام بخوری یا نه؟
ونسا:امشب اینجا دست تنها هستم...
ویلسون: مشکلی نیست....بمونه واسه یه وقت دیگه
ونسا: همین؟
ونسا: نمیخوای پیشنهاد خرید تمام نقاشی های اینجا رو بدی تا من بتونم زودتر تعطیل کنم؟....حقیقتش یه نفر قبلاً این کارو امتحان کرد
ویلسون: زنی که بشه با پول خریدش هیچ ارزشی نداره...
اگر مردی را سراغ داری
که تو را بیشتر از من دوست دارد
مرا نزد او ببر
تا به او تبریک بگویم
و سپس او را بکشم
نزار قبانی
سایه ام همراهیام میکند
گاهی از پیش
گاهی در کنار
گاهی از پس.
چه خوب است روزهای ابری!
عباس کیارستمی
خاطراتی که آدمهایش رفتهاند، دردناکند
ولی خاطراتی که آدمهایش حضور دارند اما شبیه گذشته نیستند به مراتب، دردناکترند.
گابریل گارسیا مارکز
بین عزیز من؛
یه تفاوتی هست میان بیان گزاره منطقی و گزاره عاطفی!
شما یک بار بگی «مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است» من میفهمم و تکرارش اشتباهه،
اما وقتی میگی «دوستت دارم» فک کن خنگم!
هی بگو!
هی بگو!
جواد داوری
من تمنا کردم،
که تــو با من باشی.
تو به من گفتی:
هرگز، هرگز!
پاسخی، سخت و درشت...
و مرا،
غصه ی این هرگز کشت!
حمید مصدق
قبول دارم که خطا کارم
راضی ام مجازاتم کنید!
با اینکه نه چیزی را دزدیده و نه کسی را کشته ام
اما کاری بدتر از این ها کرده ام
می دانی مرتکب چه خطایی شده ام؟
اشتباهم این بود
که "تو" را دوست داشتم!
یوجل
انسانی غمگین در من
سالهاست سوییتی دارد
در آخرین طبقه ی یک برج پر ارتفاع
در شلوغ ترین نقطه ی جغرافیا
و از آن بالا
تماشای آدم ها
بیهوده ترین حالت را
یادآوری می کند
با مفهوم زندگی
و زندگی
چقدر عجیب است زندگی
که در این شهر پر جمعیت
افسردگی
بدیهی ترین شیوه ی بودن است.
شهلا شورگشتی