دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

نقطه ضعف

خب همه ی آدمها یک نقطه ضعف دارند
مثلا من که در جغرافی چیزی بارم نبود
گمت کردم
یا تو
که تاریخ ات خوب نبود
فراموشم کردی.

 آریا نوری

گریه

گاهی می خندم و گاهی گریه می کنم.
گریه امّا,
بیشتر اتفاق می افتد!
بالاخره آدم
یکی از لباسهایش را بیشتر
دوست دارد...!

الهام اسلامی

دعای مادر

تو

مثل دعای مادر,

از ته دل, می آیی...!

اسرافت

تو را

چه کسی اسرافت می کند

در حالی که من

به ذرّه ذرّۀ تو

محتاجم...؟!

مردی که اشک‌ دارد

وقتی می رسم به تو
می خواهم اندوهم را پنهان کنم،
اما مگر می‌توانم؟
نه هرگز نمی توانم
مثل مردی که اشک‌ دارد،
اما آستین ندارد!

حسن آذری

گاو

هیچ آدمی به مرور گاو نمیشه ، از اول گاو بوده ، فقط به مرور لو میره !!!

دست دادن

برای من
«از دست دادن»
از
«دست دادن»
عادی تر, شده...!

 علی کریمی کلایه

دلتنگم...!

گوسفندهایم تمام شده اند,
اما خوابم نمی بَرَد
خوابم نمی برد.
دلتنگم
اندازه یک
"گاو"
دلتنگم...!
 الیاس علوی

عاشق شده ای...

می خواهی از نگاه کردن به او فرار کنی. پس سعی میکنی با ورق زدن کتاب توی دستت یا با کشیدن خطوط نامفهوم روی تکه ای کاغذ خودت را سرگرم کنی، اما نمیتوانی.
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافه ات کرده، تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند: عاشق شده ای...

مصطفی مستور

قلّه

باید می رفتم از تو
از تو و ارتفاعاتِ چشمگیرت ...
 هیچکس
در قلّه ای که فتح می کند  
ساکن نمی شود ...!

حسن آذری