دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

ارثیه

عشق
تنها ارثیه ایست
که از من به تو می رسد؛
مرا ببخش اگر
با دست های خالی
دوست داشتمت!

مینا آقازاده

زمستان می رود بهار می آید

زمستان می رود بهار می آید.
تنهایی می رَود,
تنهایی
می آید...!

 نسترن وثوقی

قند پهلو, دوست دارم...!

چای را که آوردی,
خودت هم بنشین
من
چای را,
قند پهلو, دوست دارم...!

محسن حسینخانی

فکرش را بکن

فکرش را بکن،
چه مرگ قشنگی می تواند باشد
تو از کوچه مرا صدا بزنی،
و من از شدت شوق
در و پنجره را با هم قاطی کنم...!

داریوش حسنپور

شانه ام

من...
دست از سرت برنمی‌ دارم
تا وقتی که آرام...,
بذاریش
روی شانه ام!

حمید جدیدی

کمی پس انداز کنم...!

مرا ببوس!
روزهای سختی در پیش است
بگذار تو را,
کمی پس انداز کنم...!

 رضا کاظمی

بازی

بازنده ها دوست دارند بازی که باختند را دوباره شروع کنند، برخلاف برنده ها که دلیلی برای شروع بازی که بردند نمی بینند.
اما گاهی بازیچه دست آدم هایی می شویم که نه بردن برایشان مهم است نه باختن!
آن ها فقط دوست دارند بازی کنند.

روزبه معین

تنهاترین

و اگر فکر می کنی
عاشق
عشقش را که داشته باشد
دنیایی را دارد,
اشتباه کرده ای

آدم عاشق
تنهاترین است
چه در کنار یار
چه در خیال یار!

نیکی فیروزکوهی

عادت هایم را از من مگیر...

مرا فراموش خواهی کرد
از من جدا خواهی شد..
پس مرا از غارم بیرون نکش
عادت هایم را از من مگیر...
خصوصا
 عادتی که به " تنهایی" دارم را...

اوغوز آتای

شرم آوره

 شرم آوره. دارن مارو مثل گوسفندان به مذبح میبرن. چرا بهشون حمله نمی کنیم؟
نیم میلیون نفریم. میتونیم فرار کنیم یا حداقل شرافتمندانه می میریم و ننگ تاریخ رو پیشانیمون نمی خوره...


 The Pianist