دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

شعر و شاعری را بی خیال

شعر و شاعری را بی خیال
اینبار که به دنیا آمدم ...
گره ی روسری ات می شوم
من هی ...
و به هر بهانه ای
خودم را وا می کنم از سرت
و تو محکمتر از قبل ...
گره ام میزنی پیش خودت
 


حمید جدیدی

طوفان

... مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی کند. وقتی طوفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از طوفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت...!

کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی | مترجم: مهدی غبرائی

The Fault in Our Stars

آدم توی این دنیا واسه شکسته شدن دلش حق انتخابی نداره....
ولی میتونه انتخاب کنه که کی دلش رو بشکنه

Game of Thrones

بنجن استارک: یک روز برادرم بهم گفت که تمام جملات قبل از «اما» در واقع حساب نیست!

زندگی من

زندگی من یعنی شیب خط گردنت
وقتی به پهنای شانه ات می رسد
یعنی رگ برجسته ی دست هایت
وقتی آنها را در هوا تکان می دهی
یعنی مهربانی شباهنگام و خواب آلودت
وقتی که می پرسی: " سردت نیست؟ "
یعنی رگه های قرمز چشمانت
وقتی خستگی در چشمانت موج می زند
یعنی موهای خیس روی پیشانی‌ات
که به عطسه می اندازدت

زندگی من یعنی ...
تو !
یعنی همین دلتنگی نفس گیر
وقتی این شعر را برایت می نویسم...

{ عادل دانتیسم }

خوشبختی

خوشبختی اگر بخواهد بیاید
 می آید، بهانه نمی گیرد
 از بزرگراه ها می آید
چراغ ها سبز می شوند و
پاسبان ها برایش احترام می گذارند

خوشبختی اگر بخواهد بیاید
 از درزهای پنجره می آید
لوستر اتاق پذیرایی را روشن می کند و
 لم می دهد روی مبل های سلطنتی

خوشبختی اگر بخواهد بیاید
بهانه نمی گیرد
***
مجید سعدآبادی

Darbareye Elly

احمد :یه لیوان از تو اون کابینته بردار
الی :خب
احمد :پرتش کن زمین
الی :خب
احمد :شکست؟
الی :آره
احمد :حالا ازش عذر خواهی کن
الی :ببخشید لیوان منظوری نداشتم
احمد :دوباره درست شد؟
الی :نه...
احمد :متوجه میشی؟

The Wolf of Wall Street

تنها چیزی که بین تو و هدفت قرار گرفته داستان های مزخرفیه که برای خودت تعریف می کنی که چرا نمیتونی به اونها برسی!

Scarface


ﺁﻝ ﭘﺎﭼﻴﻨﻮ :
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ،ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺑﺪﻩ،ﺑﻌﺪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
ﮐﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺱ،ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ
ﺩﺯﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺸﻪ...

American History X

باب سوئینی(Avery Brooks): یه زمانی بود که من همه چیز و همه کس رو برای غم و درد و تمام بدبختیهایی که خودم و مردمم داشتن مقصر می دونستم. همه بنظرم مقصر بودن، سفیدپوستها، جامعه، خدا . اما هیچوقت جواب نگرفتم. می دونی چرا؟ چون سئوال غلطی می پرسیدم. باید سئوال درست رو پرسید.
درِک وینیارد(Edward Norton): مثلا چه سئوالی؟
باب سوئینی: تاحالا توی عمرت کاری کردی که زندگیت بهتر بشه؟