دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

اشعارم...

دستى به قلم دارم,,,
دستى به دلم دارى,,,,

همدست شوند این دومحشرشود اشعارم...

دل را به دریاها می زنم ...

روزی زنی در تو 

متولد می شود که عاشق من است 

و میمیرد مردی در من 

که روزها عاشق تو بود 

سالها بعد ما برای دوست داشتن هم 

دوباره به دنیا می آییم 

و این بار دیگر هیچ راه گریزی

 در میان نیست

تو ماهی قرمز کوچکی می شوی

در رود خانه های من 


و من برای دوست داشتنت 

دل را به دریاها می زنم ...

...

منوچهر بلیده

حریف میطلبم

شلیک میکنی و من به خیالم زخم خورده ام

نگاه میکنم به سینه ام 

جای هیچ گلوله ای نیست

چقدر ناشیانه هدف گرفته ای

هیچ کس با تیرمشقی 

به میدان نمیرود

اینبار یا با سلاح بهتری بیا

یا تمام حجم ذهن تو از من پرباشد

اینبار من حریف میطلبم

با ذهنی آبستن 

و تفنگی سرپر......

سمانه.امیری

اسکی روی شیروانی ها

وقتی کسی زیاد از رفتن حرف می زند،
قبلا رفته است
فقط می خواهد مطمئن شود
چیزی از او در تو جا نمانده!

کمک کن چمدانش را ببندد
چترش را به او پس بده
لبخندش را
آوازهایش را

همینطور سایه اش را
که 
گاه و بیگاه از پشت پنجره ات گذشته بود ...

رسول یونان | اسکی روی شیروانی ها

جنگ و عشق

از هیتلر پرسیدند :


 چرا از میان جنگ و عشق ٬ 

جنگ رابرگزیدی ؟


پاسخ داد :


درجنگ 

یا زنده می مانی یا می میری !


اما در عشق

روزی هزار بارمی میری و زنده می شوی !

گالیله

غمگین تر از گالیله ام بانو...
 اخبار مرتد بودنم پیچید!
 من معتقد هستم که این دنیا...
 دور تو می گردد نه این خورشید!

احساس می‌کنم

احساس می‌کنم

کسی که نیست

کسی که هست را

از پا درمی‌آورد


" گروس عبدالملکیان "

تیغ عشق

بسیار تیغ دیده ام ،

که یکی را دوتا کند

نازم به تیغ عشق

دوتا را یکی کند


 شمس تبریزی

جمعه ها

دلتنگی من
از آن است
که
تو را
در یکی از
همین جمعه ها گم کردم
جمعه هایی که
 بوی تو میدهند
ناصر ریگی

درگیر من خواهی بود


تا آخر عمر
درگیر من خواهی بود
و تظاهر می کنی که نیستی...

مقایسه تو را
از پا در خواهد آورد

"من"
می دانم به کجای قلبت
شلیک کرده ام

"تو"
دیگر
خوب نخواهی شد...