دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

من تنها و قطره های بارون

شبی بی ماه و ستاره
آسمون زیر حجوم ابرهای تیره
من تنها و قطره های بارون
گریه کردیم مثل شرشر ناودون
من حیرون و هق هق بارون
هر دوباریدیم تو خیابون
تو نبودی گریه هامو ببینی
حال زار شبهامو ببینی
اشکمو قطره های بارون
سیل شدن تو کوچه و خیابون
من عاشق ، ابرهای گریون
چه تلخه غم هردوتامون
خیس خیس زیر بارون
فریاد میزدم من پریشون
بارون به شونه هام دست میزد
دل به خاطرات تو سر میزد
تو نبودی و من داغون
قدم زدم زیر بارون

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد