دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

لحن بم مردانه

انچنان بغض به اغوش دلم ریخته ای
شعر هم بردل من مونس و همدم نشود

انقدر این دل من عاصی و سرکش شده است
شک ندارم که دگر اهلی و ادم نشود

روزو شب پرسشم این است خدایا چه کنم
اگرم فرصت دیدار فراهم نشود ؟

خون دل میخورم و هیچ نفهمی به سرم
جز تو و خاطر تو هیچ مجسم نشود

یک دعا میکنمت از ته دل در همه عمر
خاطرت ای گل من در هم و برهم نشود

باز باید به دعا دست برارم که دلی
((گیرلحن بم مردانه محکم نشود))

زهرااسماعیلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد