دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

نفسم تنگ شود

ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش ‌رویایی تو هی کم و کم رنگ شود

ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود

ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود

نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود

نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من
هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود

تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود

وای اگر در دل مرداد زمستان بشود
قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود

سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد
وای اگر سادگی ام ..مایه ی نیرنگ شود

نظرات 2 + ارسال نظر
بهار نبش قبر پرستوهاست چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 15:52 http://hghkh.blogsky.com

درود بر شما

درود برشما
سپاس از حضورتان

بهار نبش قبر پرستوهاست چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 15:36 http://hghkh.blogsky.com

درود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد