دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

گوساله

بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:

گوساله ، بتمرگ!


اکبر اکسیر

نفهمی

پزشکان اصطلاحاتی دارند
که ما نمی فهمیم
ما دردهای داریم که آنها نمی فهمند
نفهمی بد دردی است

خوش به حال دامپزشکان!


اکبر اکسیر

خیالی دور

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!



علی صالحی

تلخ‌ترین لحظه‌

تلخ‌ترین لحظه‌ی عاشقی وقتی است که محبوب‌ات را در آغوش می‌گیری اما نمی‌یابی‌اش، تن‌اش در حلقه‌ی بازوان تو مانده اما خودش رفته است. تنگتر می‌فشاریش تا در آنچه از او مانده عصاره‌ای از حضورش به تن‌ات بتراود، اما هرچه بیشتر می‌فشاریش کمتر می‌یابیش. در پیش‌ات از پیش‌ات رفته است، و خالی حضورش حفره‌ای در حلقه بازوان‌ات برجا نهاده که پر نمی‌شود. در کنار توست اما با تو نیست، کانون توجه‌اش از تو چرخیده است. انگار با کسی سخن می‌گویی که غرق روزنامه خواندن یا تماشای یک فیلم است: پاسخ‌ات را می‌دهد اما حواسش با تو نیست. این "حواس پرتی" مهمترین نشانه آن "غیبت در حضور" است. وجودش به تو پشت کرده است، و از پشت می‌بینی‌اش که از تو دورتر و دورتر می‌شود. پیش از آنکه بفهمی رشته گسسته است. در آغوش توست اما پیشتر ترک‌ات کرده است، در آغوش توست اما دیگر تنهایی. . .


آرش نراقی

شهامت

شهامت میخواهد
دوست داشتن کسی که
هیچوقت
هیچ زمان
سهم تو نخواهد شد


 ویسلاوا شیمبورسکا

عشق ورزیدن

محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی ودستهای خودت خیس نشود
چه زیباست
بی قیدوشرط عشق بورزیم
بی قصدوغرض حرف بزنیم
بی دلیل ببخشیم
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
 اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند، شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.


 "هلن کلر "

تنهایی ....... من

تو که نیستی

با دیوارهای خانه
متر می کنم جمعه ها را !

چه قصر بزرگی دارد

تنهایی ....... من

رابطه

هر چه بیشتر احساس تنهایی کنی ، احتمال شروع یک رابطه احمقانه بیشتر می شود .

دوست خوب

دوست خوب غمها را از بین نمی برد اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم

درست مثل چتر خوب که باران را متوقف نمیکند ، اما کمک میکند آسوده زیر باران بایستیم . . .



(ویکتور هوگو)

مجنون شیدایم

من آن مجنون شیدایم
من آن پنهان پیدایم
من عاشق پیشه ای سرگشته چون امواج دریایم
که چون ساحل مرا پس میزنی و باز می آیم
مرا پس میزنی و باز می آیم
چنان مستم چنان مستم
که راه عقل را بستم
که همچون سایه هرجا میروی هستم
که باید آبرویم را گذارم در کف دستم
که شاید در دل تنگت دهی جایم
تو آن دوری که همراهی
تو هم در گاه و بیگاهی
تو هم خورشید و هم ماهی
تو هم خورشید و هم ماهی
نشانی از تو برجا مانده هرجا میرسد پایم