دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

گربه

گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت ، در حال فرار شنید که زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد،
شیخ با خونسردی گفت : ملالی نیست قران را بیاور ، گربه باشنیدن این سخن بلافاصله مرغ را رها کرد و گریخت ، از او پرسیدند : تو را چه پیش آمد که مرغ رها کردی ، گفت : شما این ها رو نمیشناسید الان یه آیه از توی قرآن پیدا میکنه و فردا بالای منبر گوشت گربه رو حلال اعلام میکنه !
نسل مارو هم منقرض میکنن

عبید زاکانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد