دیالوگ

کامبیز رستگار

دیالوگ

کامبیز رستگار

پیکر فرهاد

همه درد این بود که یا می‌خواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند و یا تلاش می‌کردند لباس را بر تن آدم جر بدهند! و ما یاد گرفتیم که بگریزیم!
اما به کجا؟ مرز بین این دو کجا بود؟ کجا باید می‌ایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپر شده‌ی دست درندگان بی‌اخلاق ؟!

عباس معروفی / پیکر فرهاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد