سی سالگی به بعد
که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمینویسی
کف دستت
ودورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
وهی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصرجمعه زمستانی
یک لیوان چای میریزی
می نشینی پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمیبارد
با خیالش قدم میزنی!
روشنک شولی