دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

سی سالگی

سی سالگی به بعد
که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی‌نویسی
 کف دستت
ودورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی ات
وهی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصرجمعه زمستانی
یک لیوان چای می‌ریزی
می نشینی پشت پنجره
و تمام شهر را
در بارانی که نمی‌بارد
با خیالش قدم می‌زنی!

روشنک شولی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد