خسته ام...از مصلحت های اجباری،از تظاهر های توخالی... ازقربان صدقه رفتن های مفت،از...از...خسته ام...از این بریدن و دوختن هایِ روزگار،لباسِ صبوریم بدجور تنگ شده،خسته ام...خسته!