جغرافیایِ تنت را محدود نکن
من
تمام فاصله ها را وجب کرده ام
به دستهایت بگو بیایند نزدیک
دورِ
دورِ
دورِ من
بگو لحن ساده ی دستهایت فقط مرا بخواهد
بگو سالهایِ مانده از عمرم لای مشتت گیر کند
بگو از شقیقه های مضطربت
تا پشت ذهنت مرورِ " من " باشد و " من "
بگو خرداد پیکرت بی دریغ بر تمامم بیاویزد...
میخواهم تعادلِ تمامِ آرزوهایم به هم بریزد....
بی خبر بیا،
من با خیالت زنده ام
تو هم خیالم کن...
فلور فرشچی