دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

راکتورهای اتمی

خورشید

 یک سیاره ی بی نور بود

تو شالت را کنار زدی

موهایت

 به این سیاره ی خاموش تابید

درونش فواران کرد

 انفجار هسته ای عشق رخ داد

 و نورانی شد

دیگر از من چه توقع داری

حق بده با دیدن گیسوانت

راکتورهای اتمی بدنم منهدم شود

و قلبم چرنوبیلی باشد  

که سالها بعد از انفجار

 هنوز به عطرت آلوده مانده...!


محمد فتحی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد