دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار
دیالوگ

دیالوگ

کامبیز رستگار

دوست دارم

فکر و خیال دیدنت را دوست دارم
در خواب هم بوسیدنت را دوست دارم
وقتی صدایت میکنم ،جانم بگو ،جان
این جان به جان بخشیدنت را دوست دارم
تو ابر بارانیه دور از تشنه هستی
لب تشنه ام، باریدنت را دوست دارم
ماهم ولی تاریک و سرد و بی فروغم
خورشید جان، تابیدنت را دوست دارم
اصلا هلو از دست چیدن میگریزد
سنت شکستم ،چیدنت را دوست دارم
بین لب و نی عشق پاکی درمیان است
لب غنچه کن نوشیدنت را دوست دارم
دیشب به خوابم آمدی و ،خواب بودی

اینجا کسی خوابیدنت را دوست دارد


مهتاب همپایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد